Document Type : Research Paper

Authors

M-A in Ancient Iranian Culture and Language

Abstract

Kephalaia, counts to the important sources of Manichaean. It is written in Coptic by the Christians of North Africa, which have converted to this faith. Mani is called in this book “The Apostle” and sometimes “the enlightener”.
Each chapter resembles to Christ sermons. The disciple asks a question, and he gets the answer from the Apostle. This is what each chapter is normally based on.
Creation has been always the midpoint and the beginning of everything. The creation of Human has been always the most fascinating and interesting part of each religion, especially in Manichaeism which is based on Buddhism, Christianity and Gnosticism.
In no Manichaean script, except Kephalaia 64, the creation of “Adam” has been not recorded, be detailed. Mani explains that since Adam was fashioned by the evil power after the image of the divine Ambassador he was preeminent over all other mixed creations in three ways: his image, his soul and his intelligence. (Gardner, 1995:165)
 
 

Keywords

مقدمه

آنچه در ادیان مختلف، چه ادیان الهی و چه ادیان تلفیقی بشری، همواره از اهمیّت ویژه­ای برخوردار بوده، مسئله­ی آفرینش است، که به نوعی آفرینش نخستین زوج بشر را هم در بر می­گیرد. مانی در اسطوره­ی آفرینش خود شخصیتهای فراوانی را به نقش‌آفرینی می­خواند، که در متون مانوی به زبان­ها  و اسامی مختلف بوده­، که معمولاً منطبق با فرهنگ و مذهب مردمانی است که می­خواهند این آموزه­ها را بر ایشان عرضه کنند. همه­ی آنچه از مانویت برای ما به جا مانده از متون مانوی و یا نویسندگان اسلامی و یا مسیحی­ای است که در مورد مانویت نوشته­اند­. مانی، خود درباره­ی دانش خویش چنین می­نویسد:

«من در کتابهای روشنم نوشته­ام. در انجیل بزرگ، در نیان زندگان، در فراقماطیا، در رازان در دست­ نوشته­ای که من برای پارتیان نوشته­ام و همچنین در تمامی کلام، میزان همه­ی آنها خرد است ...»

(Kephalaia. P.5. Lines 23-28)

 

برخلاف ادیان آسمانی، نقش‌آفرینِ اوّل در مانویت «آدم» نیست. بلکه آنگاه که روند داستان آفرینش رو به پایان می­رود، آدم خلق می­شود. خلقت او توسّط ایزدان       نبوده، بلکه به­واسطه­ی دیوان است. بعد از آفرینش سوّم، ماده که به صورت دیو «آز» (Mp. Āz) تشخّص یافته برای شکست فرآیند نجات روشنایی، دو جانور دیوآسا به نام اشغلون و نمرئیل (Šaklōn:Syr. `šqlwn, MP. Šklwn, Parth. Šqlwn, Sogd. Šqlwn و Namraēl: Parth. Psyws, Sogd. Pysws, Sundermann, 1979: 99, 103) می­آفریند تا با بلعیدن زهک­های جانوران دیگر تمامی روشنی­های موجود در بدن آنها را در پیکر خویش فروبرند(Sundermann,1994:45) این دو دیو با یکدیگر آمیزش کرده و با الگو گرفتن از چهره­ی دوصورته­ی فرستادۀ سوّم - دوشیزۀ روشنایی، که  دیوان ِدر بند کشیده­ی در آسمان را دیده بودند، آدم1 و حوّا 2 را خلق ­می­کنند (Pettipiece, 2009: 5, 89). بدین ترتیب، دیوان با زایش بر آن شدند تا روح روشنی را، که روح زمین نیز خوانده می­شود، در جسم خود حبس کنند. برخلاف مادّه  که به مرگ تعلّق دارد، هرآنچه مربوط به روشنی است «زنده» است. در مانویت جسم را جسد 3   نیز می­خوانند (Sundermann, 1993: 312). روشنایی انباشته در بدن دیوان به  نخستین زوج انسان انتقالمی­یابد و روان ایشان را که در متون قبطی و یونانی با لفظ Nouς و (MP. Whmn;  Parth. mnwhmyd rwšn ;Sogd.mnwhmyd rwšn)   (Sundermann,1979: 100.) بیان می­شود، شکل می‌دهد. عیسای رخشان4  ((Sundermann, 1979: 99, 102، که از خدایان آفرینش سوّم است، با هبوط به زمین آدم را هشیار کرده و او را از خاستگاه روان آگاه  می­کند. همانگونه که روح زنده در عالم بالا(عالم مینوی) برای نجات نخستین مرد می­رود، در عالم پایین ( عالم مادّه) این عیسی است که به فریادرسی آدم می­رود، او را از خواب غفلت و مرگ‌گونه می­رهاند و راه نجات و دانش گنوس را به او   می­آموزد. دیوان که با خلق آدم می‌خواستند مانعی برای فرایند نجات روشنی ایجاد کنند، با به وجود آوردن او ادامه­ی فرایند نجات روشنی را  امکان‌پذیر ساختند (Boyce, 1975: 7).

 

شرح

در کفالایا ارجاع­هایی به شخصیّت­های مهم سنّت مسیحی-یهودی می­یابیم، مانند آدم، انوخ، حوّا، مسیح، یهودا، نوح، پاول، سام و شیث. این امر نباید باعث تعجّب شود، زیرا مانی در فرقه­ی یهودی مسیحی الخسایوس بزرگ شده و بعدها نیز خود را یکی از حواریون مسیح خوانده است (Pettipiece, 2009: 10).در میان متون کفالایا، فصل شصت‌وچهارم کفالایای موزه­ی برلین به داستان آدم می­پردازد. عنوان این فصل چنین است: «درباره­ی آدم».

امتیاز این فصل در این است که مستقلاً به «آدم» می‌پردازد. چنین بیان می­شود که او را در سه چیز برتر و بهتر از سایر موجودات مرکّب در آسمان و زمین می­داند و اینکه دیوان به خاطر هفت ویژگی­اش او را بوجود آوردند. در نوشته­های موجود مانوی، تا حدّی که نگارنده مطالعه کرده، متنی جز  قطعه‌ی M 7984 i + I R ii33-V ii+ M 7982  R+V  + M7983 I R+V اشاره­ای به خلقت آدم و حوّای مانوی ندارد (Hutter, 1992: 71-74). در  متن فارسی میانۀ دیگری به شماره­ی قطعه­یM 5566  به داستان اغوا شدن حوّا توسّط دیو اشغلون می­پردازد. روایت حول محور آدم، حوّا و شیث است (Sundermann, 1973: 70) ، ولی به داستان آفرینش آدم و حوّا نمی­پردازد و اهمیّت وجود آنها را بررسی نمی­کند؛ همین داستان  روایت سغدی­اش در قطعه­یM 528 آمده است (Henning, 1936: 48). قطعه­ی پارتی M 2309 در زمان خود تنها متن ایرانی میانه­ی غربی­ای بوده است که نام نخستین زوج بشر در آن به صورت «آدم» و «حوّا» آمده است (Sundermann, 1973: 75). اما در این متن نیز به آفرینش این دو اشاره‌ای نشده است. در متن پارتی M 8280 اگر چه نام حوّا در آن آمده، اما داستان آن فرار دیوان از آسمان به زمین و تزویج آن­ها با دختران بشر و به وجود آوردن نسل دیوان در زمین است(Sundermann, 1973: 76). در کدکس مانی کلن (Kölner Codex) نام آدم آمده، اما تنها به مکاشفۀ وی پرداخته شده است (Koenen und Römer, 1988: 30).در زبور نیز از آدم و حوّا سخن به میان می‌آید، اما موضوعش خلقت آنها نیست (Alberry, 1938: 57). منبع غیر مانوی موجود که به داستان آفرینش می‌پردازد کتاب الفهرست ابن ندیم است (ابوالقاسمی، 1379: 22-25). در متن غیر مانوی دیگری به نام آکتا آرشلا نیز از اسطورۀ آفرینش مانویت سخن رفته است(Bousset, 1907: 181) . تنها در فصل شصت و چهارم، کفالایا است که  برای اوّلین بار به خلقت و هستی و ویژگی­های  «آدم» پرداخته می­شود.

متن فصل شصت‌وچهارم کفالایا، با عنوان ِ «درباره­ی آدم» آغاز می­شود و  در ابتدا آدم را در سه چیز بهتر و برتر از نیروهای مرکّبی که در آسمان و زمین هستند می­داند. منظور از نیروهای مرکّب، نیروهای اهریمنی و دیوان است. چرا که واژه‌ی ترکیب و آمیزش تنها مربوط به دنیای مادّه است. این همان چیزی است که در متون فارسی میانه آن راgwmyxtg   می­خوانند (Sundermann, 1973: 123). پس اگرچه آدم به دنیای پست زیرین تعلّق دارد، اما در سه چیز از آن­ها برتر است.5

 

  1. درباره­ی آدم (Kephalaia. 157)

  2. باری دیگر به شاگردانش که کلامش را می­شنیدند چنین گفت:

  3. سه چیز بزرگ که متفاوتند، آشکار شدند

  4. در آدم، نخستین بشر. از این روست که او را بزرگتر

  5. (و) بهتر یافتند در برابر نیروهای مرکّبی که در آسمان

  1. و زمین هستند. - اولین: در او تصویر

  2. آن متعالی نهاده شده. خالقین و

  3. صورتگران پیکرِ او وی را مُهر کردند مطابق

  4. هیبت درخشانی تصویری که در بالا خود را بر ایشان آشکار کرده بود.

  5. از این روست که گویند تصویر آدم برتر و زیباتر

  6. است از تمامی نیروهای مرکّبی که در بالا و پایین هستند.

 

منظور از تصویر آن متعالی، تصویر فرستاده­ی سوّم است که یک­بار خود را برهنه به صورت نریسه‌یزد(فرستاده سوّم) بر مادّه دیوان و یک­بار به صورت دوشیزه­ی روشنایی بر نر دیوان آشکار کرد. اگرچه آدم دیو زاد است، اما چهر او  از ایزدان است. علی رغم وجود روایت‌های متعدّدی از متون و فرقه­های گنوسی، در عمده­ی روایات، این آرخون­ها یا فرمانروایان جهان تاریکی هستند که صورت انسان را از روی صورت ایزدان می­آفرینند (Bousset, 1907: 9-58). در انجیل دو روایت از آفرینش آدم و حوّا موجود است. در روایتی که مربوط به قرن 5- 6 پ.م است، چنین آمده که خدا در ششمین روز آفرینش تمام موجودات را «مطابق تصویر خویش آفرید»، انسان را نیز «هم مرد و هم زن را» (The New Encyclopedia Britannica, Volume 1: 78)

 

  1. دومین چیز: آدم در خلقتش، ساخته شده

  2. بواسطه­ی روشنیِ اولین زاده­ی آسمان و

  3. [زمین] . . . . پنج پسر. از این روست که گویند

  4. خلقت او با خلقت سایر مخلوقات متفاوت است.

  5. چرا که خلقت تمامی مخلوقات متفاوت است. آدم

  6. اما، خلقت روحش بنا شده بر

  7. مبنا و نظمِ عناصر، نوس

  8. درون اوست. همان که از سایر مخلوقات و حیوانات

آدم به‌واسطۀ روشنیِ اوّلین زادۀ آسمان و زمین خلق شده، که همان «نخستین مرد» است. اگرچه اینجا تصویر او را برگرفته از تصویر نخستین مرد نمی­داند، اما نور و روشنی آنها از یک جنس است. «نوس» درون آدم نهفته است. در میان ایزدان آفرینش سوّم «نوس» نوعی ایزد رهایی‌بخش است. یک توصیف دقیق از نسب­نامه­ی او در فصل هشتم کفالایا آمده است. در متون یونانی و قبطی نام او  νουςاست. معادل پارتی آن که برابر با متون سغدی و ترکی باستان و چینی نیز هست manohmed بوده است. پولوتسکی «نخستین مرد» را با نوس عناصر روشنی(روح عناصر روشنی، یا پنج پسر نخستین مرد) یکی می­داند. بدین صورت νους ایزد نجات‌بخش در میان ایزدان آفرینش اوّل قرار   می­گیرد. او بخش گم‌شده­ یا معصوم روح زنده است. آنچه در اسطورۀ آفرینش، مسیح برای «آدم» به ارمغان می­آورد. Νους به صورت تجلّی مسیح  در جسم انجام می­دهد. مبداء دین به νους بر می‌گردد. او «پدر تمامی پیامبران» است که به‌واسطۀ آموزه‌های ایشان به درون انسان می­رود. او اندام های روح، یعنی عناصر «هوا، باد، روشنی، آب و آتش» را به اندام­های خود ملبّس می­کند که از آن پنج خویشکاری به وجود می­آید: عشق، ایمان، تکامل، صبر و خرد. به‌واسطۀ این اعمال روح در موقعیّتی قرار می‌گیرد که توان مقابله در برابر وسوسه­های گوشت(مادّه) را پیدا کرده و در جنگ با «گناه» پیروز می­شود. هویّت تکنیکی نوس اوّلین جزء روح بودن است  (Sundermann, 1995: 27-38). در سنت گنوسیس هدف خردمندی است و در مرحله­ی دوّم دانش قرار می­گیرد. دانش‌اندوزی تنها در خدمت خرد است(Biedenkopf, 2002: 116). عیسی رخشان    به­واسطه­ی وجود نوس در آدم بود که توانست او را بیدار و آگاه کند. عیسی درخشان برای نجات روشنی­های در بند از سوی پدر بزرگی خوانده می­شود، اما در این نبرد این آدم است که باید با پذیرفتن آموزه­ها و تفکّرات روشنی به نجات روشنی درون خود کمک کند. شاید منظور از نیروها در سطر 11 همان نیروهای مرکّب باشد. آدم اگرچه به دست دیوان خلق شده، اما به­واسطه­ی آموزه­ها و دانشی که عیسی درخشان آموخته از سایر نیروهای مرکّب برتر است.

  1. برتر است. سوّمین: آموزه‌ها و

  2. تفکرات و مُهر تمامی نیروهایی است که در بالا و

  3. پایین هستند. خالقانی که او را خلق کردند، آنها را جمع­آوری کرده

  4. و بر او مُهر نهادند. او و همدمش حوّا منزل و خانه­­ شدند( پایگاه شدند)،

  5. برای زودیاک و ستارگان و ماه­ها، روزها و سال­ها.

  6. چرا که مُهر تمام دنیا بر آدم

  7. مُهر زده شده است. از این روست که زمین و آسمان به خاطر او به حرکت درآمد.

  8. نابودی و پریشانی به خاطر او میان خوب

  9. و بد پدید آمد. خوبان او را به سوی زندگی کشاندند

  10. به خاطر تصویرشان، و هیبتشان، که بر او نهاده شده،

  11. اما در عوض بَدان او را به سوی مرگ کشاندند، تا به واسطه­ی آن حکومت کنند

  12. و فرمانروایی را به دست گیرند و به واسطه­ی آن تمام دنیا را

  13.  تحقیر کنند. دگر بار بدانید: آرخون­ها

 

از آفرینش «نخستین مرد» تا آدم، با داستانی موازی روبه رو می­شویم. اگر «نخستین مرد» به دست نیروهای اهریمنی و آرخون‌ها در بند شده، آدم نیز توسّط مادّه در بند است (Bousset, 1907: 193-4). هر آنچه در عالم کبیر6 برای نخستین مرد رخ می­دهد، برای آدم در عالم صغیر7 تکرار می­شود. داستان «نخستین مرد» به صورت سمبلیک در اشعار سریانی نیز آمده است، به طور مثال در شعری از Balai چنین    می­خوانیم:

مردی از اورشلیم به پایین می­رفت/ راهزنان او را زدند و با بی­رحمی با او رفتار کردند/ تن او را از لباس برهنه کرده/ و چون مرده­ای رهایش کردند/ در هر حال، آدم آن مردی بود که متّهمین زده بودندش/ و مرگ در جهنم/ امّا، آن‌گاه که مسیح آمد/ او را از مرگ نجات داد (Widengren, 1946: 62-3).

بعد از سقوط نخستین مرد به تاریکی، عناصر یا پسران نخستین مرد با عناصر تاریکی ترکیب می­شوند. در سنّت مانوی، دنیای مادّه از این ترکیبِ خوب و بد پدیدار گشته. اما در اینجا پدیدار شدن خوب و بد را به خاطر آدم می­داند. اگر بپذیریم که «آدم» همان «نخستین مرد» در عالم صغیر است، پدیدار شدن خوب و بد به‌واسطۀ او قابل قبول است. زیرا اوّلین ترکیب عناصر روشنی با اهریمنی، به واسطه­ی بلعیده شدن پسران نخستین مرد توسّط دیوان بود. ایشان خود را طعمه‌ی دیوان ساخته و خود را فدای پدر خویش کردند. از طرفی در سوّمین دوره­ی آفرینش مانوی، بعد از رهایی نخستین مرد، ستارگان و ماه و خورشید از پاک­ترین ذرّات روشنی خلق می­شوند. در سطر13خواندیم که آدم به واسطه­ی روشنی اوّلین زاده­ی آسمان که همان نخستین مرد است خلق شده است، با این نکته پایگاه آدم و حوّا برای ستارگان قابل توجیه می­شود؛ چراکه ماه و خورشید برای عناصر روشنی نقش رهایی‌بخش و نجات‌دهنده دارند (Bousset,1907: 181; Boyce, 1975: 64; Hutter, 1992: 30-33). آدم و حوّا اوّلین نوع بشر هستند، در مانویت اگر بشر به پرهیزکاری روی بیاورد، روشنیِ محبوس درون جسم او بعد از مرگ از طریق ستون روشنایی به ماه و بعد از کامل شدن قرص ماه، روشنی­هایی که تا آن زمان در ماه جمع گشته­اند به خورشید و از آنجا به بهشت نو  می­روند. این سیکل گردش روشنی از ستون روشنی به ماه، خورشید و بهشت نو تا آخرالزّمان ادامه دارد. آدم و حوّا با پرهیزکاری و آگاهی می­توانند این گردش روشنی را صورت بخشند. بدین ترتیب با گذر روز و شب، ماه و سال به­وجود می­آید. شاید منظور از خانه و منزل بودن آدم و حوّا برای زودیاک و ماه و سال این بوده­است. مانویان در هر ناحیه­ای که از خرد و سنّت خود می­نوشتند، می‌کوشیدند تا مطابق و ملموس با فرهنگ آن ناحیه از خرد خود سخن بگویند. کفالایا متنی قبطی است که در واقع برای مصریان نوشته شده است. مذهب مصریان نیز بر اساس مسائل کیهان­­شناسی استوار شده و   می­توان آرخون‌ها را با ایزدان خاص مصر هم‌تراز دانست (Biedenkopf, 2002: 149). از این روست که در راستای بیان داستان آدم از ماه و ستارگان نیز سخن به میان آمده است.

 

  1.  آدم را ساختند و تصویر کردند، تا به واسطه­ی او

  2. حکومت کنند و فرمانروایی را بدست گیرند به خاطر هفت عمل.

     

 

1.( kephalaia.158)8 اوّلین: او در خلقت ایشان روشنگر گشت به جای

2. روشنیِ تصویر فرستاده، که خود را در بالا بر ایشان

3. آشکار کرده بود. چرا که ایشان جملگی آرزوی داشتنِ

4. هیبت تصویر فرستاده را داشتند. قلب ایشان

5. به سوی او کشیده می­شد. – دوّمین: تا ایشان بواسطه­ی او

6. روشنی را خلق کنند و آن را بازدارند و مانع شوند

7. از صعودش به بالا.-

8. سوّمین: تا اینکه به واسطه­ی تصوّر فرستاده

9. که بر او نهاده شده، تمامی الوهیتی که در بالا و

10. پایین است، در مقابل او تحقیر شوند به خاطر هیبت نورانی­ِ

11. زیبای قامتش؛ زیرا او بلند(قامت­)تر است در هیبتش از

12. تمامی مخلوقات.- چهارمین: [او]

13. مهر انگشتری و مُهری جدید، تا

14. تمامی مخلوقاتی که آفریده شده­اند، مطابق مُهر او خلق شوند.

15. پنجمین: تا اینکه به واسطه­ی او تمامی مهارت­های نیروهایی

16. که در بالا و پایین هستند، آنانی که پنهان و آشکارند،

17. آشکار شوند و به واسطه­ی او همه­چیز شناخته شود و

18. همه چیز در او آشکار گردد.

19.ششمین: تا اینکه حرز بزرگی برای ایشان موجود باشد

20. در تصویر آن متعالی، که بر او نهاده شده، چرا که آسمانیان

21. او را به خاطر مُهرشان و به خاطر هیبتشان از او محافظت خواهند کرد، و از این رو به خاطر آدم بدی­ای به آرخون­ها نیز وارد نخواهد آمد.

22. هفتمین: برای اینکه او سرور و پادشاه و آقای تمامی مخلوقات

23. شود و ایشان به واسطه­ی او فرمانروایی را به دست گیرند.-

 

در پایان هفت ویژگی در آدم را ذکر می­کند که به خاطر وجود این هفت ویژگی نهفته در آدم، دیوان تمنّای به­دست گرفتن حکومت را داشتند.

نخست به خاطر اینکه چهره­ی او چون فرستاده­ی سوّم است و اینکه ایشان همگی آرزوی داشتن چهر­ه­ی او را داشتند. دوّم اینکه دیوان بر این باور آدم را خلق کردند تا مانع فرایند نجات روشنی شوند، غافل از آنکه «آدم» خود وسیله­ای شد برای ادامه­ی فرایند نجات‌بخشی. سوّم اینکه با تقلید از چهره­ی نریسه‌یزد، ایزدان را تحقیر کنند و به سخره گیرند که ایزدچهری در اختیار ایشان است. چهارم اینکه ایشان می­خواستند تمام انسان­ها را دربند خود کنند، اما دانش و خرد گنوس چنین اجازه­ای به ایشان نداد که مُهر دیوان شود. پنجم برای یادگیری تمام مهارت­ها از او، شاید آدم به واسطه­ی نوری که در کالبدش به صورت محبوس موجود است از دانشی پنهانی برخوردار بوده است. ششم، بدین خاطر که به واسطه­ی ایزدچهر بودن خود از دیوان محافظت کند. هفتم تا آدم سرور مخلوقات شود و دیوان به واسطه­ی او فرمانروایی را در دست بگیرند. شاید اگر آدم به واسطه­ی عیسی از خواب مرگ و غفلت بیدار نمی­شد تنها ابزاری بود در دست دیوان برای رسیدن ایشان به اهداف تبهکارانه­شان.

 

نتیجه:

آنچه در این فصل از اهمیّت ویژه­ای برخوردار است سه ویژگی اوّلیه آدم است. اوّل اینکه او ایزدچهر بوده است. چنین برمی­آید که صورت «آدم» مطابق سنّت‌های یهودی و گنوسی برگرفته از تصویر ایزدی برتر و متعالی­تر بوده، که در اینجا آن ایزد نریسه‌یزد است. دوّم اینکه روح آدم از جنس مرد نخستین است. یعنی همانند خود در عالم بالا(مینوی). و سوّم اینکه تمامی آموزه­ها و تفکراتی که در عالم مینوی هست و ایزدان به واسطه­ی دانشی که پدربزرگی در اختیارشان قرار داده و  از آن بهره­مندند بر آدم مهر شده است.

پی­نوشت­ها:

[1]- Syr. d m, Parth . d m, gyhmwrd, Sogd.  δm, MP. Gyhmwrd. Sundermann, 1979: 99, 101

2- Syr. hw, MP. hwy, mwrdyng, Parth.hwy. Sundermann, 1979: 99, 101

3- MP. nasā, nasāh

4-  Syr. yyšw` zyw`n , MP.yyšw` `spyxt`n, Parth. yyšw` zyw`, Šb. xrdyšhr, xrdšhr yzd

 

5- تقریباٌ هر صفحه­ی کفالایا در حدود 33-34 سطر است، که البته گاه شمار سطور از این مقدار تجاوز می­کند و گاهی خیر. تمامی سطرها در کتاب  شماره گذاری شده­اند و شماره­ی سرفصل و عنوان سرفصل در وسط سطر آورده می­شود.

6- Macrocosm.

7- Microcosm.

8- طبق  شیوه­ی نگارشی متن کتاب کفالایا،‌ هر صفحه از عدد یک شماره­گذاری می­شود؛ حتی اگر ادامه­ی مطلب صفحه­ی قبل از خود باشد.

 

 

منابع:
- ابولقاسمی، محسن (1379). مانی به روایت ابن ندیم. تهران.
 
-“Adam and Eve” . (1768). The New Encyclopedia Britannica, Vol.1. (Chicago).
- Allberry, C. R. C. (1938). A Manichaean Psalm Book. Stuttgart.
- Biedenkopf-Ziehner, Anneliese. (2002). Mani und Aristoteles, des sechste Kapitel der       Koptischen Kephalaia Textanalyse und Interpretation.Wiesbaden.
- Bousset, Wilhelm (1907). Hauptprobleme der Gnosis. Göttingen.
- Boyce, Mary (1975). A Reader in Manichaean Middle Persian and Parthian, Texts with Notes. Acta Iranica 9, Leiden- Teheran.
- Henning, W. B. (1933). “Geburt und Entsendung des manichäischen Urmenschen”, in NGGW, 1933, pp. 306- 318.
--------------------- (1936). “Ein Manichäisches Bet und Beichtbuch”, Anhandlungen der Koeniglichen preussischen Akademie der Wissenschaft, No. 10, Berlin.
- Hutter, Manfred (1992). Manis Kosmogonische Šābuhragān Texte. Edition, Kommentar und Literaturgeschichtliche Einordnung der Manichaisch-Mittelpersischen Handschriften M 98/99 I und M 7980- 7984. Wiesbaden.
- Koenen, Ludwig & Cornelia Roemer.1988. Der Koelner Mani Kodex. Über das Werden seines Leibes. - Allberry, C. R. C. (1938). A Manichaean Psalm Book. Stuttgart.
- Kephalaia, Band I, mit einem Beitrag von H, Ibscher, (Manichäische Handschriftem der staatliche Museen Berlin, hrsg. Unter Leitung von Prof. Carl Schmidt), Stutgart.1940.
-Pettipiece, Timothy. (2009). Pentadic Redaction in the Manichaean Kephalaia. Leiden. Boston
- Sundermann, Werner (1973). Mittelpersische und Parthische Kosmogonische und Parabeltexte der iranischen Manichaer. Berlin.
------------------------------ (1979). “Namen von Göttern, Dämonen und Menschen in iranischen Versionen des manichäischen Mzthos”. In: Aof 6 (1979), pp. 95-133.
------------------------------ (1993). “Cosmogony and Cosmology in Manichaeism.” In: E. Ir. VI. Ed. E.Yarshater, costa Mesa 1993,pp. 310-315.
--------------------------- (1995). “Who is the light Nους and what does he do?”, in: The Manichaean Nους. Proceeding of the International Symposium organized in Louvain from 31 July to 3 August 1991, ed. A. van Tongerloo & J. v. Oort, Lovanii. pp. 255- 265.
- Widengren, Geo (1946). Mesopotamian Elements in Manichaeism. Upsala.
---------------------- (1961). Mani und Manichaeismus. Sttutgart.