Document Type : Research Paper

Authors

Assistant Professor of Payam Noor University

Abstract

Ghotb’din Mohammad ebn Motahhar ebn Ahmad Jam (zhendepil) is one of the talented mystics and writers of Iran who has lived from 557 till 667A.H. Hadighat al-haghighat is one of the his writings. First of all, this research is focused on the New utterances and findings about Ghotb’din such asinformation about his Identity, religion, job and his relationship with his contemporaries, journeys and his writings. Then the author criticizes some parts of editor`s introduction on the new edition of Hadighat al-haghighat which recently has been published by Hasan Nasiri Jami Ph.D..
 
 

Keywords

مقدمه

قطب­الدّین ابوالفتح محمّد بن مطهّر بن احمد جام (ژنده­پیل) یکی از نوه­های سرشناس و تأثیرگذار شیخ احمد جام بوده است و حدیقة او هم، از آنجا که دربردارندة بعضی از اشعار شیخ احمد و بعضی از افراد خاندان اوست و گاه تنها سند این اشعار است، فوق العاده اهمیّت دارد. ما در این مقاله برای نخستین بار گوشه­هایی تاریک از زندگی نوۀ احمد جام ژنده­پیل را روشن کرده­ایم و این مسأله نه تنها برای شناخت احمد جام و خاندان او و نظام خانقاهی او بسیار مهم است، بلکه برای شناخت عرفان خراسان به­خصوص در سالهای میان حملۀ چنگیز و حملۀ هلاکو حایز اهمیّت است. در اینجا ابتدا به سابقۀ پژوهشِ حاضر می­پردازیم و سپس اطّلاعاتی را دربارة قطب­الدّین به صورت طبقه­بندی­شده می­آوریم و در انتها بخشی از مقدمة دکتر نصیری را در چاپ جدید حدیقةالحقیقة که دربارة قطب­الدّین نوشته­اند مورد نقد و بررسی قرار می­دهیم:

 

سابقۀ پژوهش

آنچه پیشتر دربارۀ قطب­الدّین نوشته­اند و به دست ما رسیده است، نخست فصلی از خلاصةالمقالات (تألیف شده به سال 840 هجری) است که در آن ابوالمکارم جامی به کرامات او پرداخته و چند حکایت دربارۀ او نقل کرده است. بعد از آن اطّلاعاتی است که درویش علی بوزجانی در کتاب روضةالرّیاحین آورده و البّته اکثر آن را از کتاب خلاصةالمقالات أخذ کرده است. در دوران معاصر دکتر محمّدعلی موحّد، نخستین مصحّح حدیقةالحقیقه، کتاب قطب­الدّین، در مقدّمه­ای که بر تصحیح خود نوشته­اند از قطب­الدّین اظهار بی­اطلاعی کرده­اند و نوشته­اند: «از زندگی ابوالفتح چیزی نمی­دانیم و جز حدیقه کتاب دیگری از او نمی­شناسیم.» (موحّد 10-11) پس از ایشان، مرحوم علی فاضل در دو کتاب شرح احوال و نقد و تحلیل آثار احمد جام و سپس کتاب کارنامۀ احمد جام نامقی (ژنده­پیل) اقوالی از همان دو کتاب خلاصةالمقالات و روضةالرّیاحین را نقل کرده­اند و اشعاریرا  از قطب­الدّین آورده­اند. اخیراً دکتر حسن نصیری جامی در مقدمۀ خود بر حدیقةالحقیقه اقوالی از همان دو کتاب خلاصةالمقالات و روضةالرّیاحین را نقل کرده­اند و اظهار داشته­اند: «اطّلاعات بسیار دقیقی از ابتدای حال و زندگی قطب­الدّین محمّد در دست نیست.» (نصیری هجده)

ما در این مقاله کوشیده­ایم تا بر اساس منابع و اسناد گوناگون به اطّلاعاتی تازه دست یابیم و ماحصل یافته­های خود را به صورتی که در زیر می­آید طبقه­بندی کرده­ایم.

 

اطّلاعاتی دربارۀ قطب­الدّین:

1- نام و نسب:

1-1- نام: محمّد.

1-2- کنیه: ابوالفتح

1-3- لقب: قطب‌الدّین (ابن الفوطی 3/435)

1-4- تخلّص: به چهار صورتِ ابن مطهّر، محمّد، محمّد بن مطهّر، قطب. (جامی، قطب­الدّین، دیوان 150پ – 163ر؛ جامی، قطب­الدّین، حدیقه، چاپ نصیری 34 و 45 و 47 و 82 و 122 و 133 و 144 و 146 و 164 و 180 و 187 و 193 و 195 و 214)

1-5- پدر و نیاکان پدری: ابوالمعالی شمس‌الدّین مطهّر بن شیخ­الاسلام احمد بن ‌ابی ‌الحسن و نسل ایشان به جریر بن‌ عبدالله بن لیث بَجَلی صحابی پیامبر (ص) می‌رسد. (جامی، ابوالمکارم، چاپی(1) 3)

1-6- مادر و نیاکان مادری: بنا به قول درویش علی بوزجانی مادر وی دختر وزیر حاکم هرات بوده است. (بوزجانی73) تولّد قطب‌الدّین مقارن حکومت سلطان غیاث‌الدّین ابوالفتح محمّد بن بهاءالدّین سام (558-599 هجری)، از سلاطین خوشنام و مشهور غوری است و وزرای او آن­چنان که قاضی منهاج سراج بر شمرده است عبارتند از: شمس‌الملک عبدالجبار گیلانی؛ فخرالملک شرف‌الدّین فروری؛ مجدالملک دیوشاهی داری؛ عین‌الملک سوریانی؛ ظهیرالملک عبدالله سنجری؛ جلال‌الدّین دیوشاری. (سراج 1/367) احتمالاً یکی از این وزرا نیای مادری قطب‌الدّین بوده است.

1-7- تاریخ و محل تولّد: 577 هجری. (جامی، ابوالمکارم، خطّی 195). در منابع صریحاً به محل تولّد قطب­الدّین اشاره نشده است، ولی از آنجا که پدر او ساکن قطمیران هرات بوده است (بوزجانی 73)، پس به احتمال قوی باید همانجا محل تولّد وی بوده باشد.

1-8- همسران: یکی از همسران او دختر خالِ وی بوده (جامی، ابوالمکارم، چاپی 84) و یکی دیگر از اهالی صاغو (از توابع جام) و دیگری اهل مالین باخرز بوده است. (بوزجانی 96)

1-9- فرزندان: قطب‌الدّین از زنانی که از مالین باخرز و صاغو گرفته صاحب فرزندانی شده است. از زن مالینی صاحب یک پسر و چهار دختر شده که آن پسر در کودکی مرده و از دختران یکی در مالین به خانۀ شوی رفته و یکی همسر قاضی زورآباد (از توابع جام) شده و دیگری همسر تاج‌الدّین محمود بوزجانی (پدر قطب‌الدّین یحیی نیشابوری متوفّی 740 هجری) و آخری با نظام‌الدّین هروی از فرزندان خواجه عبدالله انصاری ازدواج کرده است. همچنین از زن صاغویی صاحب سه پسر و یک دختر شده که آن دختر به همسری امیر حسام‌الدّین زرشتکی درآمده و نام پسران او به ترتیب برهان‌الدّین نصر و شهاب‌الدّین اسماعیل و شرف‌الدّین عبدالکریم بوده است. (بوزجانی 96-97) شهاب‌الدّین اسماعیل از اعاظم خراسان بوده و سلطان محمّد خدابنده او را بسیار تکریم کرده است. او متولّد 648 و متوفّای 736 یا 738 هجری بوده است. (فاضل، شرح احوال... 222-225؛ مؤیّد 140)

1-10- تاریخ وفات: دوشنبه دهم ربیع‌الاوّل 667 هجری. (فصیح خوافی 2/338؛ جامی، ابوالمکارم، چاپی 79) وی را در کنار جدّش شیخ احمد جام به خاک سپردند. (بوزجانی 85)

 

2- مذهب قطب‌الدّین:

قطب‌الدّین در تسنّن پیرو مذهب ابوحنیفه نعمان‌بن‌ثابت (80- 153هجری) و ابویوسف محمّد (متوفّی 182هجری) بوده است؛ چنانکه در باب سوّم حدیقه که در بیان دین و ایمان و اسلام و شرایع ایمان (علم شریعت) است آراء او را مطرح کرده و با تجلیل از او نام برده است. البّته با آراء شافعی (متوفّی 204هجری) هم آشنا بوده چنانکه در حدیقه بعضی اختلاف نظرهای ابوحنیفه و ابویوسف محمّد و شافعی را  مطرح کرده است. او در حفظ ظاهر شریعت بسیار مصمّم بوده و از این رو در حدیقه (به ویژه در مقدّمه و باب چهاردهم) با گله‌مندی از ابنای روزگار -که ظاهر شریعت را رها کرده­اند- هرجا فرصت یافته بر لزوم شریعت تأکید ورزیده است. وی در اشعار خود (جامی، قطب­الدّین، حدیقه، چاپ نصیری 245) نیز چنین اندیشه‌ای را اظهار کرده است:

شرع شد پایمال هـــــر جاهل                  دستیاری در ایـن دیارم نیست...

من نگویم که نیست فقر و فقیر                  لیک بی­­شرع خوشگوارم نیست...

شرع بــی­فقر ممکن است و روا                   فقــر بــی­شرع در شعارم نیست

وی در این باره آنچنان حسّاس بوده که پس از تألیف حدیقه، استفتاءنامه­ای نوشته و از عالمان و دانشمندان روزگارش راجع به تطابق کتابش با شرع مصطفوی نظر خواسته است. (جامی، قطب­الدّین، 1390، 229- 230)

 

3- شغل قطب‌الدّین

قطب‌الدّین قائم مقام و متولّی خانقاه جدّ خود بوده است. وی که در خانواده‌ای عالم و زاهد و عارف به دنیا آمده و از همان کودکی تحت تربیت روحانی پدر و عمّ خود شیخ ظهیرالدّین عیسی قرار گرفته و با علاقه‌ای که در این راه بروز داده و به پشتوانۀ ذوق و استعداد زیاد و اثر تربیت نیکو و عمیق عمّ خود رفته‌رفته به مرتبۀ کشف و شهود واصل گردیده و به منظور تکمیل تربیت روحی به هند  هم  سفر کرده است و در آنجا وی را «ترقّیات کلّی» دست داده، چنانکه پس از بازگشت به دلیل برتری خود در فضل و کمال به عنوان قائم مقام جدّ خویش در خانقاه معدآباد منصوب شده است. (جامی، ابوالمکارم، چاپی 79-80؛ بوزجانی 86-89)

او با پذیرش این کار به خوبی انجام وظیفه کرده است، چنانکه در توسعه و عمران خانقاه از هیچ کوششی دریغ نکرده و با نوشتن نامه به وزرا آنان را با توجّه بیشتر به خطّۀ جام و تلاش در آبادانی آن سفارش کرده (بوزجانی 96) و ظاهراً موفّق شده تا نظر ملک رکن‌الدّین أبی‌بکر کُرَت (متوفّی 663) را در ساختن یک خانقاه جدید در سال 633 هجری جلب کند. (← بخش روابط قطب­الدّین با معاصران (دولتمردان) ).

اقدام دیگر او تعمیر و توسعۀ خانقاه جدّش بوده است. همین خانقاه بعدها یک ‌بار دیگر به دست سلطان حسین میرزا تیموری (متوفّی 911) بازسازی و بر وسعت آن افزوده شده است. (خانیکوف 130، اعتماد السّلطنه 4/1994)

وظیفۀ اصلی قطب‌الدّین ارشاد مریدان و آموزش آنان بوده و به همین منظور به تدریس علوم دینی اشتغال ورزیده است و علاوه بر تدریس آثار جدّ خود، کتاب حدیقة‌الحقیقه را در طرح و تفسیر مباحث و مقامات عرفانی و شرح و تبیین مسایل و احکام شریعت تألیف کرده و به نشر آن پرداخته است.

او برای تأمین مخارج روضه و خانقاه شیخ علاوه بر درآمد زمینهای زراعی خود از کمک مالی خویشان متموّل خویش بهره برده است. البّته ظاهراً مخارج خانقاه آن قدر زیاد بوده که «هیچ گاه زکات بر ذمّۀ او واجب نشده و همیشه در آخر سال قرض‌دار بوده است.» (جامی، ابوالمکارم، چاپی 84؛ بوزجانی91) در پذیرایی از زایران و مسافران زبانزد بوده و این امر به وضوح در نامه‌ها و اشعاری که برای او نوشته‌اند انعکاس دارد، چنانکه مثلاً برهان‌الدّین باخزری و مشرّف یزدی این صفت او را ستوده­اند. (← جامی، جلال­الدّین 421 - 425)

ظاهراً او کتابخانۀ خود را هم وقف روضۀ جدّ خود کرده است چنانکه چهار مجلّد قرآن همراه با ترجمه و تفسیر سورآبادی که در ربیع‌الاخر 584 هجری به نام سلطان غیاث‌الدّین ابوالفتح محمّد بن سام غوری کتابت شده و احتمالاً وی بعدها به قطب‌الدّین اهدا کرده است جزء همین کتب می‌باشد که در حال حاضر این چهار مجلّد همراه با وقف‌نامۀ آن در موزۀ ایران باستان در تهران نگهداری می‌شود. (فاضل، شرح 344-348)

 

4- روابط قطب‌الدّین با معاصران

4-1-استادان و پیران

4-1-1-خواجه شمس‌الدّین مطهّر:  پدر قطب­الدّین که «در علم شریعت و طریقت کامل بوده و زهد و ورع تمام داشته است». (بوزجانی 72)

4-1-2-شیخ‌الاسلام ابوالمؤیّد شهاب‌الدّین اسماعیل: که عمّ قطب­الدّین بوده و «در علوم ظاهری و باطنی کامل بوده» (بوزجانی 78) است.

4-1-3-شیخ ظهیرالدّین عیسی: قطب‌الدّین چنانکه خود نوشته تنی چند از مشایخ و پیران روزگارش را خدمت کرده ولی تنها از عمّ خود شیخ ظهیرالدّین عیسی به عنوان پیر خود نام برده است. (جامی، قطب­الدّین، 1390، ص 8) نقشی که ظهیرالدّین عیسی از همان کودکی در تربیت او داشته از همه بارزتر بوده است. او قطب‌الدّین را به خلوت می‌نشانده و مجاهده می‌فرموده و شب و روز مراقب احوال او و همواره نسبت به وی جدّی و سختگیر بوده است. قطب‌الدّین نیز می‌کوشیده تا به خوبی خدمتگزار پیر خود باشد، چنانکه در یکی از خاطراتش چنین گفته است: «مدّتی در ملازمت و خدمتشان اجتهاد تمام می‌نمودم تا به حدّی که در شبهای زمستان و سرماهای سرد ابریق را به جهت آبدست­شان در بغل گرفتمی تا اینکه آب گرم می‌شد و در خدمتشان منتظر ایستاده می‌بودم.» (جامی، ابوالمکارم، چاپی 79-80؛ نیز بوزجانی 86-87) ظهیرالدّین در تفسیر و حکمت و ریاضی دست داشته و کتاب «سرّالبدایع» را در سال 577 هجری به نام سلطان غیاث‌الدّین ابوالفتح محمّدبن سام غوری نوشته و کتابهای «صراط ‌السّالکین» و «رموز الحقایق» و «رسالۀ حاکم» و «رسالۀ مستعد» از تألیفات دیگر اوست. (بوزجانی 75) او با امام فخرالدّین رازی مراوده و مناظره داشته و رازی نسبت به او احترام زیادی قایل بوده است. «نقل است که امام به خواجه گفت که «حضرت سلطان را از حال درویشان خواجه خبری نیست، به خاطر می‌رسد که سلطان را واقف کنم تا ادراری برای خانقاه شما مقرّر سازد.» خواجه فرمود که «ادرار سلطان در جنب مملکت او چندی باشد؟» گفت: «اندکی» خواجه فرمود که « مملکت وی در مقابل عالم چه مقدار باشد؟» اما فرمود که «اندکی.» خواجه گفت که «خدای تعالی دنیا را همه کم خوانده که "قُل مَتاعُ‌ الدُّنیا قَلیل"[77/ نساء]. پس حیف باشد که شما برای اندکی از اندکی از اندکی از حضرت سلطان التماس نمایید.» امام را این سخن خوش آمد و بر خواجه ثناها گفت.» (بوزجانی 76-77؛ نیز جامی، ابوالمکارم، چاپی 19) وی شعر هم می‌سروده و «عیسی احمد» تخلّص داشته است. قطب‌الدّین در حدود 40 بیت از اشعار او را در حدیقةالحقیقة نقل کرده است.

4-2- شاگردان و مریدان: خانقاه معدآباد همواره سرچشمۀ هدایت سالکان بوده و بی‌تردید عدّۀ بسیاری به دست قطب‌الدّین هدایت شده‌اند. مریدان او از طبقات مختلف جامعه و از جاهای دور و نزدیک بوده‌اند. قطب‌الدّین نسبت به آنها رفتاری آمیخته با عطوفت و مهربانی و احترام داشته و گاه با ایشان ارتباطی نزدیک و صمیمی داشته است. وی گاه با مریدان مکاتبه داشته و در پیشبرد اهداف خویش از کمکشان بهره برده (جامی، ابوالمکارم، چاپی 81؛ بوزجانی 89) و گاهی همراه با ایشان به سفر رفته است. (جامی، ابوالمکارم، چاپی 84؛ بوزجانی 91)

4-2-1-خواجه عزّالدّین (عزیز­الدّین) اوحد: که «رکنی از ارکان دیوان پادشاه وقت» و حاکم کاریز صاعد (از توابع باخرز) بوده است. (ترخستانی 313)

4-2-2-خالو احمد تیرجردی: از مریدان «صاحب کمال» او بوده که ساکن تیرجرد بوده است. (جامی، ابوالمکارم، چاپی 75-76)

4-2-3-تاج‌الدّین ابوالفضل محمود بوزجانی: که قطب­الدّین وی را به عقد نکاح یکی از دختران خویش درآورده است. (بوزجانی 97 و 118).

4-2-4-خواجه ضیاءالدّین یوسف: که از خاندان شیخ احمد و از مریدان او بوده است. وی از خاطرات خود چنین نقل کرده که «روزی برف باریده بود. از خانقاه قدیم به سر تربت شیخ‌الاسلام آمدم. چون به در خلوت خواجه قطب‌الدّین محمّد آمدم، در بسته بود. به ادب در پس در بنشستم. بعد از زمانی خواجه بیرون آمد و گفت: «آنجا کسی هست؟» گفتم: «بلی بنده یوسف است.» خواجه متغیّر شد و گفت: «یوسف! به روح شیخ‌الاسلام که هر وقت آنجا رسی در بزن و در پشت در مقام مکن که محمّد را قوّت آن نیست که فرزندی از فرزندان شیخ‌الاسلام بر در باشد و مرا از آن خبر نه، از عهدۀ آن چگونه بیرون توانم آمد؟» (بوزجانی 99)

4-3- صوفیان: ملاقات قطب‌الدّین با دو نفر از صوفیان در منابع ذکر شده است:

4-3-1-شاه‌ رکن‌الدّین محمود سنجانی: شاه سنجانی (منسوب به سنجان از توابع خواف) از خواصّ مریدان خواجه مودود چشتی (متوفّی 527) بوده که مدّتی در چشت خدمت پیر خود کرده و سپس به زادگاه خود، سنجان، بازگشته و در همانجا بین سالهای 593 تا 597 درگذشته است. (جامی، نورالدّین 334؛ فاضل، شرح... 153). ظاهراً باری قطب­الدّین با شاه سنجانی بر سر روضۀ شیخ احمد دیدار داشته­اند.

4-3-2-شیخ یعقوب خبّاز: از مشایخ قرن هفتم بوده که قطب‌الدّین برای دیدن او به آمل رفته است. (جامی، ابوالمکارم، خطّی 81 و 206؛ بوزجانی 89 - 91)

4-4- عالمان: قطب‌الدّین پس از اتمام تألیف حدیقةالحقیقه در چهاردهم صفر 643 هجری، نظر علما را دربارۀ آن جویا شده و در پاسخ او چهار نامه (تقریظ) باقی مانده است.

4-4-1-مشرّف‌ بن محمّد بن اسعد بن سعد معالی محرّر یزدی که طیّ حملۀ مغول مدّتها آواره بوده، سرانجام در سال 646 هجری به معدآباد رسیده و در آنجا قطب‌الدّین را ملاقات کرده و ظاهراً در همانجا حدیقه را خوانده و از آن کتاب و مؤلّفش تعریف و تمجید فراوان کرده و یک قصیدۀ 28 بیتی در این باره سروده است.

4-4-2-همچنین ابوعبدالله محمّد بن حسن طالقانی (طالقان خراسان، میان بلخ و مروالرّود) یک تقریظ عالمانه در وصف حدیقةالحقیقة در تاریخ 648 هجری نوشته است. (از همین بدرالدّین چند نمونه شعر هم در جُنگی (به شمارة 13100 محفوظ در کتابخانة آیت الله العظمی مرعشی) از سدة هفتم و هشتم هجری باقی مانده است که پیشتر منتشر شده است. (بشری، 66-69))

4-4-3-محمّد بن محمّد بن ابی­یزید بسطامی مشهور به برهان باخرزی نیز پس از دیدار قطب‌الدّین ظاهراً در همان معدآباد حدیقه را خوانده و نظر خود را کتباً همراه با چهار قطعه شعر عربی و فارسی در مدح قطب‌الدّین اعلام کرده است.

4-4-4-محمود بن ‌محمّد هروی هم یک تفریظ کوتاه همراه با یک قطعه شعر  عربی در بزرگداشت قطب‌الدّین و کتابش نوشته است. (← جامی، قطب­الدّین، 1390، ص­ 233-242؛ جامی، جلال­الدّین 421 - 4428)

4-5- دولتمردان

4-5-1- خالِ قطب‌الدّین: ظاهراً پسر یکی از وزیران سلطان غیاث‌الدّین ابوالفتح محمّد بن سام غوری (متوفّی 599) که در نواحی هند وزیر و صاحب مال و مکنت فراوان بوده و تا پیش از حملۀ مغول هر سال برای او علاوه بر امتعه و اقمشة فراوان «هزار تُنگچۀ زر سرخ» می‌فرستاده که او همه را صرف تأمین مخارج خانقاه می‌کرده است. (جامی، ابوالمکارم، چاپی 84؛ بوزجانی91)

4-5-2- سلطان غیاث‌الدّین ابوالفتح محمّد بن سام غوری (متوفّی 599 هجری): از سلاطین خوشنام و مشهور نیمۀ قرن ششم هجری بوده و از فضل و دانش و ادب بهره‌مند و خطّی زیبا داشته و به خطّ خود قرآن می‌نوشته و وقف مساجد و مدارس می‌کرده و دربارش محفل دانشمندان و علما بوده است. (سراج 1/ 357-367)

ظاهراً وی چهار مجلد قرآن را همراه با ترجمه و تفسیر سورآبادی که در ربیع‌الاخر 584 هجری به نام او کتابت شده به قطب‌الدّین اهداء کرده است. او از این تفسیر در تألیف حدیقه (جامی، قطب­الدّین، 1390، ص 54) بهره برده و در 654 هجری آن را وقف روضۀ جدّ خود کرده است.    

4-5-3- ملک رکن­الدّین ابی­بکر کرت (متوفّی 643): بر اساس مهمترین کتیبه‌ای که در آرامگاه احمد جامی در حاشیۀ بخش فوقانی بنای گنبدخانه وجود دارد، آن بنا را در ابتدا وی در سال 633 هجری ساخته است. (صابر مقدم 53) از طرفی قطب‌الدّین در این زمان متولّی خانقاه بوده و از نامه‌ای که از او باقی مانده (بوزجانی 94-96) معلوم است که سعی داشته تا نظر دولتمردان را به عمران و آبادانی معدآباد جلب کند.

4-5-4- گورگُز: قطب‌الدّین با او که در سالهای 637 تا 639 – 640 هجری از جانب پسر چنگیز، اوگتای قاآن، حاکم خراسان بوده و در میان اویغوریان به فضل و دانش شهرت داشته و از جان و مال ایرانیان در مقابل ظلم و ستم مأموران مغول حمایت می­کرده و در این راه حتّی دین خود را عوض کرده و مسلمان شده است، (جوینی 2/ 225 – 242) قطب­الدّین با او مکاتبه داشته و از وی خواسته که از دانشمندان و اهل صلاح حمایت کند. (جامی، ابوالمکارم، چاپی 83؛ بوزجانی90 – 91)

4-5-5- شمس­الدّین کرت: بر اساس تنها نسخۀ موجود تاریخ نامۀ هرات، در رمضان سال 645 هجری «ملک اسلام شمس الحقّ و الدّین کُرَت به جام می­رود و شرف حضور قطب الانام خوجه ....... [در نسخه سفید مانده] را در می­یابد و دو روز بر سر تربت احمد جام به سر می­برد.» (هروی 172)، امّا این خواجه که ملک شمس­الدّین کرت به دیدار او رفته به احتمال قوی همان قطب­الدّین محمّد است که در آن زمان شخص اوّل خاندان احمد جامی بوده است.

شمس­الدّین محمّد بن ابی­بکر کرت (643 – 676) بعد از درگذشت ملک رکن­الدّین ابی­بکر کرت به حکومت هرات و نواحی شرقی فلات ایران رسیده و جانشینی او از سوی امیر بهادر، فرماندۀ سپاهیان مغول تنفیذ شده است. او در 644 هجری به ملتان و سپس لاهور لشکر کشیده و بر دامنۀ متصرّفات خود افزوده است. پس از ورود هلاکو به ایران (656 هجری) از نخستین کسانی بوده که به وی پیوسته و پس از مرگ او در 663 هجری به خدمت جانشین او، اباقاخان درآمده ولی بعدها روابط آنها تیره شده است تا آنکه در 676 هجری در تبریز به فرمان اباقاخان به او زهر خورانده­اند. (هروی 356 به بعد)

4-5-6- ضیاء­الملک سمرقندی: وی ظاهراً به عنوان حاکم هرات منصوب شده بود، در 24 شعبان سال 650 هجری وارد معدآباد شده و به حضور قطب­الدّین رسیده است ولی پس از چندی تحتِ تأثیرِ سخنانِ معاندانِ او، در بارۀ او عقیده گردانیده و به وی نسبت ظلم و حرامخواری داده است. قطب­الدّین هم در روز عید فطر از مهمان خود   عزّ­الدّین (عزیز­الدّین) اوحد، حاکم کاریز صاعد خواسته تا ضیاء­الملک را محاکمه کند. او یک سال بعد در 16 شوال 651 هجری در هرات به قتل رسیده است. (ترخستانی 312 – 315؛ جامی، ابوالمکارم، چاپی 78 – 79؛ بوزجانی 48 و 92 – 93)

 

5- سفرهای قطب­الدّین

قطب­الدّین در بخشی از زندگانی خود به سیر آفاق پرداخته و به دیدار مشایخ و زیارت آرامگاه آنان رفته و به مراقبه در روضة آنان پرداخته است:

5-1- هندوستان: بنا به گفتۀ بوزجانی قطب­الدّین برای تکمیل تربیت روحانی خود از عمّ خویش «رخصت سفر هندوستان طلبید و خواجه وی را مرخّص گردانید و در آن سفر ترقّیات کلّی وی را دست داد و چون مدّتی به هندوستان بماند، از آنجا مراجعت کرده باز به ولایت جام آمد و قائم مقام جدّ بزرگوار خود در خانقاه معدآباد ساکن شد.» (بوزجانی 88 – 89) از آنجا که هجوم لشکر مغول در سالهای 616 به بعد باعث مهاجرت عدّه­ای به سرزمینهای مجاور شد، احتمالاً سفر او در آن موقع بوده است، چنانکه وقتی خبر گذشتن لشکر مغول از رود جیحون (اواخر 616 هجری) برای مردم معدآباد متواتر شده، عدّه­ای به کوه بِزد (در نزدیکی آنجا) پناه برده­اند و عدّه­ای دیگر به حجاز مهاجرت کرده­اند. (بوزجانی 78 و 81 و 97) دور نیست که عدّه­ای هم مانند قطب­الدّین به هندوستان سفر کرده باشند، به ویژه که خال او در آنجا سکونت داشته است. (← بخش روابط قطب­الدّین با معاصران). البّته در آثار موجود قطب­الدّین هیچ نشانه­ای دالّ بر اینکه او به هندوستان رفته باشد وجود ندارد.

5-2- میهنۀ خاوران: قطب­الدّین در غرۀ شوال 623 هجری بر سر روضۀ ابوسعید ابوالخیر بوده و غزلی هم در آنجا سروده است. (جامی، قطب­الدّین، 1390، ص 214)

5-3- آمل: در اواخر ربیع الاوّل و اوایل ربیع الآخر 626 هجری قطب­الدّین بر سر روضۀ ابوالعبّاس قصّاب آملی - از بزرگترین مشایخ قرن چهارم هجری- در آمل بوده و یک غزل که در آنجا سروده در حدیقه آورده است. (جامی، قطب­الدّین، 1390، ص 187)

همچنین معلوم است که قطب­الدّین باری برای دیدن شیخ یعقوب خبّاز به آمل سفر کرده است، (← بخش روابط قطب­الدّین با معاصران) آیا این همان سفر مذکور است و یا سفری در زمانی دیگر بوده است؟

 

6- آثار قطب­الدّین

6-1- اشعار: از قطب­الدّین 43 غزل و یک رباعی (جمعاً حدود 405 بیت) باقی مانده و یک غزل هم با مشارکت پسر پسر عمّ خود، صفی­الدّین محمود، سروده است. همچنین 16 رباعی به او منسوب است : 15 رباعی در انتهای مجموعۀ توبینگن آمده (جامی، ابوالفتح، دیوان 163ر – 164ر)، که یکی از آنها در حدیقه (چاپ نصیری 44) هم آمده و رباعی دیگری هم در ریاض­الشّعرا ( واله داغستانی 1/88) به او منسوب است. (دانش­پژوه، میکروفیلمها 3/228؛ فاضل، شرح 159؛ همو، کارنامه 71)

علاوه بر این شماری ابیات فارسی و عربی در حدیقه آمده است که گویندۀ آنها نامعلوم است و شاید بعضی از آنها از خود مؤلّف باشد.

6-2- نامه­ها: یکی استفتاءنامه­ای است که قطب­الدّین در انتهای حدیقه خطاب    به عالمان و دانشمندان روزگارش نوشته و از آنان راجع به موافقت کتابش با شرع مصطفوی نظر خواسته است. (جامی، قطب­الدّین، 1390، ص 229-230) یک نامه هم بوزجانی به او منتسب کرده که در آن خطاب به وزیری او را سفارش به عدالت با رعایا به ویژه «حاملان کلام الله و ناقلان حدیث رسول­الله (ص) و سالکان سبیل الله» کرده و از دنیاطلبی بر حذر داشته و در پایان وزیر را به توجّه بیشتر به خِطّۀ جام و تلاش برای آبادانی آنجا فرا خوانده است. (بوزجانی 94 – 96) به احتمال خیلی زیاد این نامه باید از قطب­الدّین باشد، به سبب هماهنگی محتوا و لحن و مشخصّات سبک­شناسی آن با حدیقة­الحقیقة.

6-3- حدیقة­الحقیقة: در طرح و تفسیر مباحث و مقامات عرفانی و شرح و تبیین مسایل و احکام شریعت که قطب­الدّین آن را در سالهای 641 تا 643 هجری تألیف کرده است. (جامی، قطب­الدّین، 1390، ص 229) این کتاب به چند لحاظ حایز اهمیّت است، از جمله: در بر داشتن شمار زیادی از اشعار اصیل شیخ و فرزندان وی و احتوا بر عقاید و سخنان شیخ احمد جام و فرزندان وی و نوع نثر آن که از نمونه­های برجستۀ نثر فارسی است. (موحّد، 17-20؛ نصیری، حدیقه­ای... 74-78؛ همو، مقدّمه، سی و سه- چهل و دو) حدیقةالحقیقة مشتمل بر یک مقدّمه و 14 باب است بدین ترتیب : 1- علم توحید، 2- علم معرفت، 3- دین و ایمان و اسلام و شرایع ایمان، 4- خطاب، 5- وجد، 6- سماع، 7- احوال و حالات، 8- مکاشفات، 9- معاملات، 10- معرفت ارواح، 11- معرفت عقل، 12- معرفت قلب، 13- معرفت نفس، 14- آفات طریقت. هر باب منقسم بر چندین فصل است. قطب­الدّین هر مبحث را بر حسب مخاطب که مبتدی و متوسط و منتهی باشد، بر سه گونه بیان کرده است : قسمی عام را و قسمی خاص را و قسمی اخص را. روش تألیف این کتاب توصیفی تحلیلی است. مؤلّف اصول و مبانی سلوک و احکام شریعت را توصیف کرده و اغلب برای اثبات سخن خود به ذکر ادلّه پرداخته است، منتها ادلّۀ او از نوع منقول است. او در بخشهایی از مقدّمه و باب ششم و باب چهاردهم با دیدی انتقادی به طرح مباحث روی آورده است.

تا به حال سه نسخة کامل از این کتاب شناخته شده است: نسخة موزة بریتانیا مورّخ 706 هجری و نسخة تاشکند مورّخ 863 هجری و نسخة هرات مورّخ 1362 هجری. (نصیری، مقدّمه، پنجاه و شش-شصت و چهار؛ موجانی 43) نخستین بار در سال 1343 شمسی جناب آقای دکتر محمّدعلی موحّد آن را تنها بر اساس یک نسخه (نسخة موزة بریتانیا) منتشر نمود که آن چاپ، همچنانکه خود مصحّح هم اشاره کرده­اند به دلایلی از جمله مغلوط بودن نسخۀ اصل در بسیاری از موارد ناقص و مبهم و آشفته است (موحّد 22). اخیراً نیز جناب آقای دکتر حسن نصیری جامی، استاد فاضل دانشگاه آزاد اسلامی واحد تربت جام که از همان خِطّة جام برخاسته­اند و از ارادتمندان راستین شیخ احمد جام و دودمان دانشمندش می­باشند، این کتاب را بر اساس دو نسخه (نسخة موزة بریتانیا و نسخة هرات) تصحیح و منتشر کرده­اند. این چاپ توسّط انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در سال 1390 جمعاً در 552 صفحه منتشر شده است.

 

نقد بخشی از مقدمة مصحّح در چاپ جدید حدیقةالحقیقة که دربارة قطب­الدّین نوشته­اند:

1-با توجّه به منابع، گاه استنباطهای مصحّح محترم محل تردید است:

■ مصحّح محترم مقدمة خود را با بخشی با عنوان «از قبیلة عالمان دین (دربارة مؤلّف کتاب)» آغاز کرده­اند. در همین بخش در صفحة بیست استنباط کرده­اند که قطب­الدّین در خانقاه شیخ احمد دومین قائم مقام او بوده است. در منابع به دومین بودن او اشاره­ای نشده است. آنچه معلوم است این است که برهان­الدّین نصر، پسر شیخ، نخستین قائم مقام پدر خود بوده است.  به احتمال قوی ظهیرالدّین عیسی، پسر دیگر شیخ و پیر و مراد قطب­الدّین، پیش از قطب­الدّین در خانقاه شیخ احمد جام سمت قائم مقامی او را داشته بوده است. چنانکه در روضةالرّیاحین نسبت خرقة قطب­الدّین چنین آمده است: قطب­الدّین محمّد از ظهیرالدّین عیسی از برهان­الدّین نصر از شیخ احمد جام (بوزجانی، 85-86) دکتر موحّد هم حدس زده­اند که قطب­الدّین «ظاهراً بعد از ظهیرالدّین عیسی سمت ارشاد داشته و پیر خانقاه شیخ جام بوده است.» (موحّد، 11)

■در صفحات بیست و بیست­ویک مصحّح محترم استنباط کرده­اند که انتخاب شدن قطب­الدّین به قائم مقامی شیخ احمد سبب مهاجرت او از زادگاهش به جام بوده است. درست است که قطب­الدّین با داشتن این سمت ساکن جام بوده است، اما ظاهراً پیش از آن هم ساکن همانجا بوده است. از آنجا که قطب­الدّین سالها در خدمت ظهیرالدّین عیسی بوده است و چنانکه گفتیم ظهیرالدّین ظاهراً در خانقاه شیخ احمد جانشین و قائم مقام او بوده است. نیز از متن روضةالرّیاحین هم همین استنباط می­شود. در آنجا آمده: «چون مدّتی به هندوستان بماند از آنجا مراجعت کرده، باز به ولایت جام آمد و قائم مقام جد بزرگوار خود در خانقاه معدآباد ساکن شد.» (بوزجانی 89) کاربرد کلمة «باز» مفید مقصود ماست.

2-مصحّح محترم گاه به اقوالی استناد کرده­اند که اصالت آنها جای تردید است: یکی از منابع ایشان کتاب خلاصةالمقامات تألیف ابوالمکارم جامی است. ابوالمکارم این کتاب را 173 سال بعد از فوت قطب­الدّین، در سال 840 هجری تألیف کرده است. بعضی از حکایاتی که دربارة قطب­الدّین در این کتاب آمده است ظاهراً حقیقی نیست و از برساخته­های دیگران است. به قول استاد دکتر شفیعی«همین که انسانی در گوشه­ای از این سرزمین به گونه­ای تشخّص یافته باشد که از رهگذری توجّه جمعی از مردم و یا تمامی ایشان را به خود جلب کند، مردم در مسیر زمان از او همان چیزی را خواهند ساخت که دلخواه ایشان است و کاری به آن ندارند که او خود چه گونه می­اندیشیده و چه می­خواسته است.» (شفیعی 93) خیلی طبیعی است که در بارة قطب­الدّین هم این گونه حکایت­سازی کرده باشند، همچنانکه در بارة جدّ او، شیخ احمد جام هم مقامات و حکایات زیادی ترتیب داده­اند. دو کتاب مرحوم علی فاضل به نامهای شرح احوال و نقد و تحلیل آثار احمد جام و کارنامۀ احمد جام نامقی (ژنده­پیل)،  هم از دیگر منابع ایشان بوده است. مرحوم فاضل با وجود آنکه محقّقی بلند همّت و کمال­طلب بودند و بنای تحقیقات خود را بر استقصای تام گذاشته بودند و کوشیده­اند نکته­ای از قلم نیفتد و به حق در تحقیقاتی که در حوزة احمد جام و خاندان او منتشر کردند چنین بود و به اصطلاح سنگ تمام گذاشتند، امّا بنا به اقتضای انسانی گاه دچار خطا شده­اند که البّته ذکر موارد آن فرصتی دیگر می­خواهد. در این نوشته نگارنده یکی از آن موارد را به ضرورت پیش می­کشد.

■در صفحة بیست و سه مصحّح محترم بر اساس حکایتی از خلاصةالمقامات استنباط کرده­اند که قطب­الدّین ابتدا مذهب حنفی داشته و سپس تغییر مذهب داده و مذهب شافعی را انتخاب کرده است، در صورتی که متن حدیقةالحقیقة (خصوصاً فصلهای هشتم و نهم از باب سوّم که دربارة احکام طهارت و نماز است) صریحاً ثابت می­کند که او حنفی بوده است، مثلاً در بیان احکام طهارت (ص 68) آمده: «در آب­دست نیّت شرط نیست به نزدیک علمای ما - رحمهم الله - و به نزدیک امام شافعی - رحمه الله علیه - شرط است.» و همین که قطب­الدّین امام شافعی را درمقابل "علمای ما" می­آورد برای اثبات این مسأله کافی است. ضمناً خیلی خیلی بعید است که قطب­الدّین که قائم مقام جدّ خود بوده است از مذهب جدّ خود و افراد خاندان خود سر بپیچد و به مذهب دیگری درآید.

■در صفحة بیست و چهار مصحّح محترم بر اساس حکایت دیگری از کتاب خلاصةالمقامات «وسعت مشرب و آزاداندیشی قطب­الدّین» را استنباط کرده­اند. آن حکایت از این قرار است که قطب­الدّین با جمعی که به فساد مشغول بودند سماع    می­کند و در آخر مایۀ توبۀ آنان می­شود. این حکایت با محتوای حدیقه سازگاری ندارد و معلوم است که آن هم برساختة مریدان قطب­الدّین بوده است. قطب­الدّین در حفظ ظاهر شریعت بسیار مصمّم بوده است ( بخش مذهب قطب­الدّین) آیا با وجود آن همه اصرار وی در بیانِ لزومِ رعایتِ ظاهرِ شریعت این داستان می‌تواند حقیقت داشته باشد؟ قطب‌الدّین باب ششم حدیقه را به بحث دربارۀ سماع اختصاص داده و در آنجا سماع عامّ را چهار نوع دانسته است: «طبیعی و هوایی و شهوانی و بدعتی. اما سماع طبیعی آن است که مزامیر زنند و سرود و غزل گویند لهو و طرب را. این نشاید و سماع معصیت است و حرام.... اما سماع هوایی آن است که کسی چیزی می­گوید بعضی نیک و بعضی بد. و گروهی به هوا آن [را] سماع می­کنند این سماع نشاید شنید، بر گوینده و شنونده حرام است. اما سماع شهوانی آن است که کسی از راه شهوت در هوای زنی یا غلامی و یا چیزی که دل او از راه شهوت بدان مایل بود به آوازی خوش بیتی و یا غزلی می­گوید و قومی سماع می­کنند. این سماع بر گویندگان و شنوندگان هر دو حرام است و جمله در معصیت و خذلان حق تعالی باشند. اما سماع بدعتی آن است که قومی را بطر گرفته باشد و نام درویشی و صلاح بر خویشتن نهاده باشند، نمی­توانند که مجلس فسقی بر سازند، که سالوس و ناموس ایشان خراب می­شود. قوّالان خوش­گوی خوش­آواز حاضر کنند و هر چه شان دل آرزو کند و هوا خواهد شنوند و گویند و زنند. و این را حلقۀ ذکر نام کنند و این نابالغان بطّال خود را بر فتراک دولت آن رسیدگان محقّق مجتهد     می­بندند و معصیت را به عبادت می­شمرند و آن را طریق فقرا و مشایخ نام می­کنند. و مشایخ دین و سالکان سبیل یقین از این طریق حذر کرده­اند که این نه صراط مستقیم است، بل بدعتی عظیم است که در میان امّت محمّد علیه السلام افتاده است.» (جامی، قطب­الدّین،  1390، ص 103-104)

بر اساس این بخش از حدیقه، به نظر نمی­رسد که آن حکایتِ منقول در خلاصةالمقامات صحّت داشته باشد. احتمالاً داستان فوق را ساخته‌اند تا بر موافقت او با سماع بیشتر تأکید کنند.

■در صفحة بیست و شش مصحّح محترم پنج نامه­ را -که در فرائد غیاثی آمده- به پیروی از مرحوم علی فاضل (هر چند به مأخذ خود اشاره نکرده­اند) از قطب­الدّین محمّد صاحب حدیقةالحقیقة دانسته­اند. پیشتر مرحوم فاضل آنها را همراه با یک نامة دیگر، یعنی جمعاً شش نامه از قطب­الدّین دانسته بود (فاضل، شرح... 154؛ همو، کارنامه... 69). مخاطبان آن شش نامه چنان که نویسنده، خود در نامة چهارم اقرار کرده «حضرت سلطنت و وزراء و ارکان دولت و اعیان حضرت» (جامی، جلال­الدّین 2/199) بوده­اند و به ترتیب، یکی از امرای عصر (جامی، جلال­الدّین 1/601)، وزیر، خواجه قوام­الدّین شیرازی (جامی، جلال­الدّین 2/193)، وزیر، خواجه کمال­الدّین کرمانی (جامی، جلال­الدّین 2/195)، وزیر، خواجه عزّالدّین طاهر فریومدی (جامی، جلال­الدّین 2/198)، وزیر، خواجه علاءالدّین محمّد (جامی، جلال­الدّین 2/201) و اقضی­القضاه، شهاب­الدّین محمّد (جامی، جلال­الدّین 2/381) بوده­اند. هر شش نامه کوتاه و دارای یک مضمون مشترک است. در هر یک نویسنده به مخاطب اظهار ارادت کرده و دوام عمر و منصب او را خواسته و در پایان اشاره به رسالت مردی به نام جلال­الدّین کرده تا دعای خیر و ارادت نویسنده و دیگر درویشان را به مخاطب برساند. برای نگارنده انتساب این شش نامه به قطب­الدّین محمّد صاحب حدیقةالحقیقة سخت مشکوک است؛ زیرا:

1-محتوای نامه­ها مقتضیِ حال قطب­الدّین نیست، یعنی با شخصیت او تناسب ندارد. بعید است مؤلّف حدیقه با آن منصب شامخ قائم مقامی شیخ احمد جام و با آن پایگاه و جایگاه و حرمت و احترامی که در نظر دیگران داشته امیری را چنین خطاب قرار دهد: «امیر اعظم، اعدل امراء العجم، مستخدم ارباب العلم و القلم، مالک رقاب اصحاب الحُکم و الحکم، المظفر علی الاعادی فی الامم، المنصور من الملک الاعلم» (جامی، جلال­الدّین 1/601)

2-در عنوان این نامه­ها در فرائد غیاثی، نویسندة آنها قطب­الدّین محمّد بن احمد جامی مشهور به خواجگی خواجه احمد معرّفی شده است. اما در هیچ جای دیگر (از جمله مطالب مفصلّی که ابوالمکارم جامی در کتاب خلاصةالمقالات و درویش علی بوزجانی در کتاب روضةالرّیاحین نوشته­اند) عنوان «خواجگی خواجه احمد» برای مؤلّف حدیقه ذکر نشده است.

3- در این نامه­ها به نام پدر او شمس­الدّین مطهّر اشاره نشده است.

4- در عنوان نامة اوّل و پایان نامه­های سوّم و پنجم و ششم نویسنده  محمّد بن احمد الجامی معرّفی شده و در پایان نامة دوم، نویسنده احمد بن احمد الجامی معرّفی شده است.

5- هرچند به سبب تصرّفات مؤلّف فرائد غیاثی به کمک قراین سبک­شناسی نمی­توان به طور قطعی داوری کرد، ولی سبک این نامه­ها با سبک حدیقة­الحقیقة و با سبک نامه­ای از او که در روضةالرّیاحین آمده بسیار متفاوت است.

6- شباهت اسامی و القاب در بین فرزندان و اعقاب احمد جام یکی از دلایل انتساب غلط این نامه­هاست. در میان افراد این خاندان رسم بوده که نام و لقب افراد قبلیِ خاندانِ خود را بر افراد جدید می­گذاشته­اند. مثلاً قطب­الدّین محمّد ابتدا نام و لقب فرزند احمد جام بوده و بعداً نام و لقب فرزند شمس­الدّین مطهّر می­شود و سپس نام و لقب فرزند ضیاءالدّین یوسف بن صفی­الدّین محمود بن سراج­الدّین احمد بن ضیاءالدّین یوسف می­شود و...

با وجود این، معلوم است که دو یا سه نفر از مخاطبان این نامه­ها از معاصران   قطب­الدّین بوده­اند: عزّالدّین طاهر فریومدی در سال 651 هجری از جانب امیر ارغون   به حکومت خراسان و مازندران رسیده و در 656 هجری به فرمان هلاکو معزول شده است. (جوینی 2/256 و 260 ، 3/104) قاضی­القضاه شهاب­الدّین محمّد بن احمد خلیلی عالم بی­نظیر روزگارش بوده و در 693 هجری درگذشته است. (خواندمیر 3/78) علاءالدّین محمّد احتمالاً همان مؤلّف تاریخ جهانگشا یعنی عطاملک جوینی ملقّب به علاءالدّین بن بهاءالدّین محمّد (623 – 681 هجری) بوده است.

 

پی­نوشت­ها:

  1. به سبب اینکه هنوز چاپ مصحّح و منقحی از این کتاب منتشر نشده است و به سبب اینکه در میان نسخ خطّی و چاپ سنگی های مختلف این کتاب تفاوت و گوناگونی بسیار است، نگارنده به ناگزیر در این مقاله هم به چاپ سنگی و هم به نسخه خطّی رجوع کرده است. لازم به ذکر است که استاد دکتر شفیعی کدکنی سالهاست که چاپ این کتاب را همراه با مقدمة مفصل با عنوان «درویش ستیهنده» در انتشارات سخن نوید داده­اند. همچنین اخیراً هم دکتر نصیری جامی در انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی وعدة انتشارش را داده­اند.

     

منابع:
 ابن الفوطی الشیبانی، 1416 ه.ق، کمال­الدّین ابوالفضل عبدالرزاق بن احمد: مجمع الآداب فی معجم الالقاب، تحقیق محمّد الکاظم، طهران: مؤسّسة الطباعة و النشر وزارة الثّقافة و الارشاد الاسلامی.
 اعتماد السّلطنه، محمّد حسن خان، 1368، مرآت البلدان، به کوشش عبد الحسین نوائی و میر هاشم محدث، انتشارات دانشگاه تهران.
 بشری، جواد، 1389، «کتاب و کتاب­پژوهی، پابرگ7»، چاپ شده در: مجلة آینة پژوهش، سال بیست و یکم، شمارة پنجم، آذر-دی 1389، صص 63-71.
 بوزجانی، درویش علی، 1345، روضة­الرّیاحین، به کوشش حشمت مؤیّد، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران.
 ترخستانی، شیخ احمد، 1345، فصل الحاقی مقامات ژنده پیل، تألیف سدیدالدّین محمّد غزنوی، به کوشش حشمت مؤیّد، چاپ دوم، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران.
 جامی، ابوالمکارم بن علاءالملک : خلاصة­المقامات، به سعی شیخ الهی بخش، لاهور، بی تا. (چاپ سنگی)
 ـــــــــــــــ : ــــــــــ ، نسخۀ خطّی موزۀ آسیایی کلکته، فیلم شمارۀ 3216 کتابخانۀ مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران.
 جامی، جلال­الدّین یوسف اهل، 1356 – 1358، فرائد غیاثی، به کوشش حشمت مؤیّد، بنیاد فرهنگ ایران، تهران.
 جامی، قطب­الدّین محمّد، 1343، حدیقةالحقیقة، به اهتمام محمّد علی موحّد، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران.
  ـــــــــــــــ: ـــــــــــــــ، 1390، به تصحیح حسن نصیری جامی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
  ـــــــــــــــ: ـــــــــــــــ، نسخۀ خطّی محفوظ در کتابخانۀ موزۀ بریتانیا با نشان or.11410، میکروفیلم شمارۀ 728 کتابخانۀ مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران.
 ـــــــــــــــ: ـــــــــــــــ، نسخة هرات، میکروفیلم شمارۀ 3322 کتابخانۀ مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران.
 ـــــــــــــــ: دیوان، در: مجموعه­ای خطّی با نشان oroct 3784 محفوظ در کتابخانۀ توبینگن، نسخۀ عکسی شمارۀ 3753 کتابخانۀ مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران. (نگارنده این دیوان را تصحیح کرده است و به زودی منتشر می­کند.)
 جامی، نورالدّین عبدالرّحمان، 1382، نفحات الانس من حضرات القدس، به تصحیح محمود عابدی، چاپ چهارم، انتشارات اطّلاعات، تهران.
 جوینی، علاءالدّین عطا ملک بن محمّد، 1911 – 1937، تاریخ جهانگشا، به تصحیح محمّد بن عبد الوهاب قزوینی، بریل، لیدن.
 خانیکوف، نیکولای ولادیمیروویچ، 1375، سفرنامه، ترجمۀ اقدس یغمایی و ابوالقاسم بیگناه، انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد.
 خواندمیر، غیاث­الدّین، 1333، تاریخ حبیب السّیر، به کوشش سید محمّد دبیر سیاقی، انتشارات کتابخانۀ خیام، تهران.
 دانش­پژوه، محمّد تقی، 1353- 1348، فهرست میکروفیلمهای کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران، انتشارات دانشگاه تهران، تهران.
 سراج، قاضی منهاج، 1363، طبقات ناصری، به تصحیح عبدالحی حبیبی، انتشارات دنیای کتاب، تهران.
شفیعی کدکنی، محمّدرضا: «نقش ایدئولوژیک نسخه بدلها»، نامۀ بهارستان، سال پنجم، شمارۀ اوّل-دوم، بهار-زمستان 1383، دفتر 9-10، صص 93-110.
 صابر مقدّم، فرامرز، 1383، مزار شیخ احمد جام، انتشارات سنبله، مشهد.
 فاضل، علی، 1373، شرح احوال و نقد و تحلیل آثار احمد جام، انتشارات توس، تهران.
 ـــــــ، 1383، کارنامۀ احمد جام نامقی (ژنده­پیل)، انتشارات توس، تهران.
 فصیح خوافی، احمد بن محمّد، 1339 – 1341، مجمل فصیحی، به تصحیح محمود فرّخ، انتشارات کتابفروشی باستان، مشهد.
 موجانی، سیّد علی، علی بهرامیان، عصام­الدّین ارونبایف، شاه نیاز موسایف، 1381، فهرست نسخه­های خطّی گنجینۀ انستیتوی شرق­شناسی ابوریحان بیرونی، تاشکند، [بخش اوّل از جلد دوّم - تصوّف]، انتشارات کتابخانۀ بزرگ آیت­الله مرعشی نجفی، قم.
 موحّد، محمّد علی: مقدمۀ حدیقة­الحقیقة ← جامی، قطب­الدّین محمّد : حدیقةالحقیقة.
 مؤیّد، حشمت: تعلیقات بر روضةالرّیاحین ← بوزجانی، درویش علی : روضة­الرّیاحین.
نصیری، حسن: مقدمة حدیقة­الحقیقة ← جامی، قطب­الدّین محمّد : حدیقةالحقیقة.
 واله داغستانی، علیقلی، 1384، ریاض الشّعراء، به تصحیح سید محسن ناجی نصرآبادی، انتشارات اساطیر، تهران.
هروی، سیف بن محمّد، 1352، تاریخ نامۀ هرات، به تصحیح محمّد زبیر الصدیقی، چاپ دوم، انتشارات کتابفروشی خیام، تهران.