مجید آزادبخت؛ حسنعلی پورمند؛ مینا محمدیوکیل
دوره 9، شماره 1 ، شهریور 1398، ، صفحه 221-240
چکیده
سامانة معرفتی و هویّت هنری بیدل در دو سطح تجربة شهودی و متن قدسی، قابل واکاوی است که پیوندی وثیق، ازحیث هستیشناسی و معرفتشناسی، این دو لایة معرفتی- هنری را با هم متّحد میسازد؛ نخست، تجربة شهودی که ...
بیشتر
سامانة معرفتی و هویّت هنری بیدل در دو سطح تجربة شهودی و متن قدسی، قابل واکاوی است که پیوندی وثیق، ازحیث هستیشناسی و معرفتشناسی، این دو لایة معرفتی- هنری را با هم متّحد میسازد؛ نخست، تجربة شهودی که ناشی از سلوک «تَبَتُل تا فنا» و معراج «پلهپله تا خدا»ست و دوم، مجموعهای رازآلوده از متنهای قدسی که غزل فلسفی، مقوّم آن است. این مجموعه، با زبانی نمادین، وصفناپذیری حق را رمزگشایی میکند و خدا را در مرتبة درک شهودی آدمی مینشاند؛ به دیگر سخن، بیدل معنا را از خلال فرآیند سهگانة تنزیل، تأویل و تفسیر، در متن قدسی بازمیآفریند. پرسشهای بنیادینی که این وجیزه در پرتو فرضیة پژوهش به روشنشدن آن نظر دارد، بدین شرح است: الف. برجستهترین رابطة ممکن و موجود میان تجربة شهودی (لایة معرفتی) و زبان نمادین تأویلگرای بیدل (لایة هنری) چیست؟ ب. علل گرایش بیدل به بیان نمادین در اشعارش چیست؟ در واکاوی این دو پرسش، به آزمون این فرضیه میپردازیم که مبانی هستیشناختی و مبادی معرفتشناختی تجربة شهودی بیدل، نسبتی آگاهانه و ظریف با زبان و صورتگریهای بیان نمادین وی دارد. شاعر برای برگرفتن نقاب از چهرة شاهد معنا، به نمادپردازی و آفرینش متون قدسی روی میآورد؛ ازطرف دیگر، سرشت زبانهای طبیعی که در ذیل گفتمانهای تجربهپذیر بشری جای میگیرد، راه را بر تجلّی مطلق سد میکند؛ به همین دلیل، بیدل به وساطت خیال، رمز و نماد در پرتو درک صوفیانه، بر این محدودیّت زبانی چیره میشود.